قانون و بی قانونی سیاسی

این وبلاگ کاملاْ شخصی است که به نظرات نویسنده در مورد مسائل فرهنگی و سیاسی می پردازد(یادداشت های یک زن خانه دار فسایی)

قانون و بی قانونی سیاسی

این وبلاگ کاملاْ شخصی است که به نظرات نویسنده در مورد مسائل فرهنگی و سیاسی می پردازد(یادداشت های یک زن خانه دار فسایی)

تحریم‌های جدید آمریکا علیه ایران

خبرگزاری رویترز 30 نوامبر  2012(10آذر) در مقاله‌ای به تحریم‌های جدید آمریکا علیه ایران پرداخت و نوشت: سنای آمریکا روز جمعه با اکثریت آرا تحریم‌هایی علیه بخش انرژی، حمل و نقل و کشتی‌سازی ایران به تصویب رساند. این اقدام آمریکا بخشی از آخرین تلاش‌ها برای افزایش فشار اقتصادی بر برنامه هسته‌ای ایران است. بسته تحریمی جدید بر اساس تحریم‌های موجود آمریکا است، اما برخی کشورها در اجرای آن‌ها معاف هستند که البته در واردات نفت خام از ایران کاهش چشمگیری صورت داده‌اند. اعضای سنا با 94 رأی بدون رأی مخالف به تحریم‌های جدید علیه ایران رای داد.

در ادامه مقاله آمده است: رابرت منندز، سناتور دموکرات گفت: «ما باید برای ایرانی‌ها مشخص کنیم که انتظار و تداوم این شرایط گزینه ما نیست، بلکه شرایط تنها بدتر می‌شود.» کارل لوین، ریاست کمیته سرویس‌های مسلح سنا گفت: «دولت اوباما علناً در مورد این پیشنهادها اظهارنظر نکرده است، اما به طور خصوصی نگرانی‌های خود را در مورد اینکه انعطاف کافی برای معافیت کشورها از تحریم‌ ندارد، اعلام کرده است... این نگرانی‌ها ممکن است هنگامی که سنا و مجلس نمایندگان برای رفع اختلاف‌ها برای نهایی کردن لایحه دفاعی اقدام می‌کنند، مورد توجه قرار گیرد. کاخ سفید نسخه خاص خود از این لایحه را دارد و سنا و مجلس نمایندگان پیش از فرستان این قانون برای امضای باراک اوباما باید نسخه نهایی را تصویب کنند.» همچنین تحریم‌های جدید شامل انجام اقدامات برای توقف انتقال طلا از ترکیه به ایران است. کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک) که لابی قدرتمند طرفدار اسرائیل به شمار می‌رود، این تحریم‌های جدید را تأیید کرد، زیرا می‌تواند جلوی راه‌های گریز در قوانین کنونی را بگیرد.

در پایان مقاله آمده است: این پرسش مطرح است که آیا گسترش تحریم‌ها می‌تواند عملاً برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کند یا از سرعت آن بکاهد؟ پل پیلار، تحلیل‌گر سابق سازمان سیا در امور خلیج‌فارس می‌گوید: «تحریم‌ها بدون دیپلماسی محکم، مؤثر واقع نخواهد شد... رهبران ایران احتمالاً در مورد مسئله هسته‌ای امتیاز نمی‌دهند، مگر آنکه احساس کنند تداوم تحریم‌ها به سرنگونی رژیم بینجامد... اشتباه است تصور کنیم نقطه شکستی وجود دارد که در آن ایران بدون کسب امتیاز شکست را بپذیرد و در سیاست‌های خود تغییرات جدی صورت دهد.» جفکولگان، استاد دانشگاه آمریکا و کارشناس ژئوپلیتیک نفت می‌گوید: «افزایش تحریم‌ها نشانگر تداوم بازی موش و گربه خواهد بود... ایران برای دور زدن تحریم‌ها تلاش می‌کند و آمریکا نیز می‌کوشد این راه‌های گریز را ببندد؛ اما تاکنون این فشار بر اقتصاد ایران به تغییر در سیاست هسته‌ای ایران منجر نشده است.»

اخبار و تحلیل‌ها: پس از تحریم نفتی و بانکی ایران، سایر تحریم‌های تکمیلی ارزش چندانی ندارد و نمی‌تواند به جریان اقتصادی ایران که رفته‌رفته خود را با فضای تحریم سازگار کرده، فشار مهمی وارد کند. به نظر می‌رسد کاخ سفید با مصوبه تحریمی جدید سنا چندان موافق نباشد و اوباما به این شکل آن را امضا نکند. ظرف سه ماه آینده که فرصت قانونی اوباما برای امضای این مصوبه است مشخص

می‌شود که اوباما آن را قبول دارد یا خیر.

هواپیماهای بدون‌سرنشین نگرانی‌های جدید پنتاگون

طی یکی دو سال گذشته سقوط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی، نگرانی‌های مقامات نیروی هوایی این کشور را افزایش داده است و پرواز این هواپیماها خارج از مرزهای ایالات متحده، امری خطرناک اعلام شده است.

4روزنامه «واشنگتن پست» با بررسی هزاران صفحه از پرونده‌های تحقیقاتی طبقه‌بندی نشده نیروی هوایی آمریکا نوشته است: «سال گذشته تصرف یک فروند پهپاد مدل آر-کیو 170 آمریکایی به حریم هوایی ایران، فرضیه‌های پیشین درباره میزان توانایی ایران در غرب آسیا (خاورمیانه) را باطل کرد و مقامات وزارت دفاع پنتاگون پس از آن، خود را در معرض پایش دوربین‌های ایران می‌بینند. این پهپاد که در حال جاسوسی علیه تأسیسات هسته‌ای ایران بوده، به دست نیروی دفاع ایران به زمین نشست و اطلاعات محرمانه آن کشف شد. گزارش‌ها از سوی مقامات آمریکایی نشان داد که بار دیگر خطاهای رایج در صنعت دفاع هوایی آمریکا و این بار با نقص در سیستم موقعیت‌یاب، پهپاد آمریکایی به دست ایرانیان افتاد؛ اما آیا می‌توان میزان خسارتی را که این بار وارد شده، با دفعات دیگر یکسان دانست؟» همچنین گفته می‌شود نیروی هوایی آمریکا، عملیات هواپیماهای جنگنده و شکارچی بدون‌سرنشین این کشور را پس از دو سقوط طی یک سال گذشته به حال تعلیق درآورده است.


تشابه عجیب نفاق و انحراف!

«محمدعلی امانی» قائم‌مقام دبیرکل حزب مؤتلفه، در یادداشتی در سایت این حزب نوشت: میان این دو گروه (منافقین و جریان انحرافی) تشابهات، ویژگی‌ها و همبستگی‌های بسیار مشهود است.  تشابهات تاریخی این دو می‌تواند افزایش‌دهنده بصیرت و چراغ راه آینده ما باشد تا نگذاریم آسیب‌هایی که از ناحیه آن جریان عبرت‌آموز، متوجه کشور شد، در جریان اخیر تکرار شود. نفاق، با استفاده ابزاری از نهج‌البلاغه و کسب وجاهت از آن آغاز کرد و انحراف، با سوءاستفاده از مسئله غیبت ولی‌عصر(عج). شعار «آن»، جامعه بی‌طبقه توحیدی بود و فریاد «این»، عدالت اجتماعی اما کم‌مانندترین طبقه‌بندی‌ها و رانت‌خواری‌ها در میان «این هر دو» رخ داد. جریان نفاق، تمامیت‌خواه بود و قبیله انحراف، خودمحور. ادبیات ارگان رسمی هر دو، برهم‌زننده آرامش و القاکننده تقابل با ولایت فقیه بود. «نفاق» داعیه ضدامپریالیستی داشت و به دامن آمریکا گریخت؛ «انحراف» فریاد ضدآمریکایی سر داد و در تلاش برای مذاکره اقدام می‌کند. هر دو علیه قوه قضائیه دست به سیاه‌نمایی می‌زدند؛ اوج هجمه‌های نفاق در ماجرای دستگیری نفر دوم سازمان (سعادتی) بود و اوج حملات انحراف در دستگیری نفر دوم موج‌ساز آن. نفاق در تلاش برای رقم زدن جنگ مسلحانه علیه مردم بود و انحراف در تدارک جنگ اقتصادی با مردم.

4وی در پایان می‌نویسد: مصلحت امروز کشور در آن است که دولت دهم به سلامت به پایان رسد و این موضوعی است که از سوی قبیله انحراف و دشمنان نظام مطلوب نیست.

ابراز وجود تمامیت‌خواهانه!

حزب غیرقانونی مشارکت به بهانه چهاردهمین سال تأسیسش، بیانیه‌ای صادر کرد و در آن با اشاره تلویحی به بخشی از اصلاح‌طلبان که در فتنه 88 آن‌گونه که آن‌ها می‌خواستند و عمل کردند، با آن‌ها همراه نشدند و در حال حاضر نیز در تکاپو و آماده شدن برای ورود به عرصه انتخابات هستند، آورده است: «مردم به‌خوبی می‌دانند که مواضع اصلاح‌طلبی را از چه کسانی باید بشنوند و پی‌جویی کنند... شرکت در هر انتخاباتی با هر قیمت و کیفیتی تنها از عهده کسانی ساخته است که از هیچ اصلی در سیاست‌ورزی پیروی نمی‌کنند.» فراز فوق به‌خوبی نشان می‌دهد که این حزب غیرقانونی برخلاف تمام شعارهای آزادیخواهانه‌ای که سر می‌داد و الآن ادعا می‌کند، در عمل آنچنان تمامیت‌خواه است که رفتار مغایر با دیدگاه متصلب حزبی‌اش را بر نمی‌تابد و دیگران را به جرم اینکه نگاه و انتخابشان با آن‌ها متفاوت است. به بی‌تقیدی به اصول در سیاست‌ورزی متهم می‌کند و برای تحقیر آن‌ها و بزرگ کردن خودش، از نام مردم استفاده می‌کند. این رفتار بیش از اینکه ناشی از غیرقانونی شدن این حزب منحله باشد، ناشی از باورهای کاذب و خود بزرگ‌بینی حزبی است که در زمان حضور در قدرت، در رفتار متکبرانه آن‌ها به‌وضوح دیده می‌شد؛ اما برای پنهان نگه داشتن آن در عرصه عمومی، مرام تمامیت‌خواه و استبدادی‌شان را از طریق هجمه و القای رسانه‌ای اعمال می‌کردند. همین صفت مذموم تمامیت‌خواه آن‌ها بود که در فتنه 88 به آن‌ها اجازه محاسبه و تحلیل درست نداد و آن‌ها را به فتنه‌گری علیه نظام واداشت و حتی پس از بیرون ریخته شدن تمام ابعاد شیطانی فتنه که اهانت به مقدس‌ترین حوزه‌های دینی مردم مسلمان و معتقد ایران را به‌دنبال داشت و واکنش دینمدارانه مردم در 9 دی سال 1388 را رقم زد، باز هم آن خصلت پلید به اعضای حزب اجازه نداد تا تسلیم حقیقت شوند و رفتارشان را اصلاح کنند. یقیناً کسانی که با دیدن اهانت به مقدسات دینی مردم و واکنش توفانی و سیل‌آسای آن‌ها به این اهانت، تجاهل و بیهوشی را رها نمی‌کنند، بر روی مشارکت 63 درصدی مردم در انتخابات مجلس نهم نیز چشم می‌بندند و با ضخیم‌تر کردن حصار تمامیت‌خواهی و منیت از مردمی سخن می‌گویند که واقعیت خارجی ندارند و ردشان را باید در خیالات آن‌ها پیدا کرد. این خودفریفته‌ها باید بدانند اگر سرنوشت خودشان برای درس گرفتن صلاحیت ندارد، شاید تأمل در وضعیت بزرگانشان به کارشان آید!

اکبر گنجی» در مقاله‌ای که در سایت شبکه سلطنتی بی‌بی‌سی فارسی منتشر کرد، ضدانقلاب جمهوری اسلامی را با گروهک تروریستی منافقین یکی دانست و ناخواسته به تعریف و تمجید از جمهوری اسلامی پرداخت. گنجی به مواردی چون؛ عدم گردش رهبری و سازوکار انتخاب رهبر، نبود گردش رئیس‌جمهور، عدم آزادی و نقد و برخورد حذفی با مخالفان و منتقدان در عملکرد گروهک تروریستی منافقین و ضدانقلاب اشاره کرد و در پایان با طرح این سؤال که با گذشت چند سال، چرا گروهک تروریستی منافقین حتی حاضر نیست کوچک‌ترین اطلاعاتی درباره زندگی و مرگ «رهبر مخفی» خود و محل زندگی او در اختیار مردم بگذارد، از اعتماد نداشتن مردم به منافقین و اپوزیسیونی که شعار «دانستن حق مردم است» سر می‌دهند و از هیچ سانسوری درباره اخبار خود دریغ نمی‌کنند و اوج دیکتاتوری ضدانقلاب، سخن به میان آورد. وی همچنین منافقین و ضدانقلاب را مزدبگیر و لابی‌‌کننده با کشورهای خارجی چون آمریکا و انگلیس معرفی کرد که تنها به‌دنبال منافع خود هستند.

این مقاله گنجی به مذاق برخی دیگر از اعضای ضدانقلاب خارج‌نشین نیز خوش نیامد و لب به اعتراض گشود‌ و گنجی را مواجب‌بگیر رژیم کودک‌کش و غاصب صهیونیستی خواندند.

مبارک ...

دهه ی پر فروغ فجر بر فجر آفرینان مبارک باد . 

 

 

...

احتمالاْ تا یه مدت که شاید طولانی باشه نمی تونم بیام التماس دعا دارم ان شاءالله بتونم برگردم و ادامه بدم .

به مناسبت هفته دفاع مقدس

روز 31 شهریور 1359 با حمله هوایی عراق به چند فرودگاه ایران و تعرض زمینی همزمان ارتش بعث به شهرهای غرب و جنوب ایران، جنگ 8 ساله حکومت صدام حسین علیه ایران آغاز شد. این جنگ 19 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و چند روز پس از آن اتفاق افتاد که صدام پیمان الجزایر را در برابر دوربین‌های تلویزیون بغداد پاره کرد. صدام در نطقی با تأکید بر مالکیت مطلق کشورش بر اروند رود (که وی آن را شط‌العرب نامید) و ادعای تعلق جزایر ایران به «اعراب» جنگ را در زمین، هوا و دریا علیه ایران آغاز کرد.
این جنگ در حالی شروع شد که مردم ایران دوران نقاهت پس از انقلاب را می‌گذراندند و طبعاً به بازسازی کشور و آرامش و سازندگی می‌اندیشیدند. نیروهای مسلح نیز به دلیل آن که انتظار جنگ را نداشتند، از آمادگی چندانی برای رویارویی در یک نبرد بزرگ برخوردار نبودند. به همین دلایل، نظامیان عراق در ماههای اول پس از شروع حمله، موفق شدند چند شهر مرزی را در غرب و جنوب ایران تصرف کنند.
علل آغاز جنگ
گرچه صدام حسین در ساعات میانی 31 شهریور و پیش از صدور فرمان حمله به ایران، موضوع اختلافات مرزی را دلیل وقوع جنگ عنوان کرد، اما حتی خود او نیز می‌دانست این جنگ مرحله اجرایی نقشه برنامه‌ریزی شده، هدفمند و فرامنطقه‌ای است و دولت بغداد به دلیل اختلافات زمینی و دریایی خود با ایران، تنها داوطلب اجرای این نقشه شده است.
واقعیت این است که انقلاب اسلامی تنها سبب از بین بردن «جزیره ثبات غرب» در منطقه نشده بود، بلکه تمامی الگوها و هنجارهای مورد نظر غرب در خاورمیانه و خلیج فارس را بر هم زده بود. انقلاب اسلامی در برابر نظامهای لائیکی مورد نظر غرب در منطقه، با صراحت، احیاء مذهب را صلا می‌داد. علاوه بر آن قدرتهای بزرگ از این نگران بودند که ثبات مورد نظر آنان در خاورمیانه و همچنین جریان آرام و مطلوب نفت از خلیج فارس، با تثبیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران به خطر افتد. به همین دلیل امریکا و اتحاد جماهیر شوروی ـ علیرغم اختلافات برخاسته از فضای جنگ سرد ـ در نارضایی از انقلاب اسلامی ایران موضع یکسانی داشتند.
جمهوری اسلامی ایران در طول یک سال و چند ماه قبل از وقوع جنگ تحمیلی، با فشارهای برون مرزی متعددی روبرو شد:
جنگ تبلیغاتی، سیاسی روانی؛ محاصره اقتصادی؛ بلوکه کردن دارایی‌های ایران؛ تهدیدات نظامی (مداخله نظامی در طبس و ...)؛ تحریف ماهیت انقلاب اسلامی در عرصه بین‌المللی؛ دامن زدن به تروریسم و ناامنی داخلی و حمایت از آن.
هدف از این اعمال، بدبین ساختن افکار عمومی جهان نسبت به انقلاب اسلامی، جلوگیری از شناسایی سیاسی جمهوری اسلامی و فراهم ساختن زمینه های جنگ علیه ایران بود. هدف این بودکه هرگونه برخورد با ایران، در عرصه بین‌المللی، اقدامی در جهت بازگرداندن ثبات و آرامش به منطقه ومطابق خواست جامعه جهانی جلوه کرده و توجیه پذیر باشد. هدف این بود که نگذارند نهضت امام خمینی (ره) به عامل تأثیرگذار در تعیین نظم استراتژیک جهان تبدیل شود.
این گونه اهداف و دیدگاهها نیز نمی‌توانست در چهارچوب اختلافات مرزی و جاه‌طلبی‌های صدام تعریف شود. صدام در حقیقت فریب توطئه خارجی را خورد و جاه‌طلبی‌اش محرکی برای انتخاب عراق در اجرای این توطئه بود. البته در کنار این جاه‌طلبی، صدام انگیزه‌های جداگانه‌ای نیز برای جنگ داشت: صدام از تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جمعیت 60 درصدی شیعیان عراق نگران بود؛ صدام همانگونه که خود و دولتمردانش به دفعات اعلام کردند از پیمان الجزیره ناراضی بوده و در پی فرصتی برای لغو آن و حل یکسره اختلافات مرزی دو کشور مطابق میل خود بود؛ صدام ـ بعدها از زبان سیاستمداران عراقی و غیر عراقی منتشر شد ـ مایل بود در برنامه نابودی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و از بین بردن خطرتفکر اسلامی برای استعمارگران، در منطقه پیشقدم شود تا بتواند حمایت دولتهایی را که با پیروزی انقلاب اسلامی منافعشان خطر افتاده، جلب کند و خود رهبری جهان عرب را به دست گیرد.
به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران سیاسی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را تهاجمی فرا منطقه‌ای و برخاسته از اراده برون مرزی می‌شمارند.
البته حوادث بعد نشان داد که امریکا و یارانش در تبیین واقعیت‌ها، اشتباه کرده و دچار خوش‌بینی شده بودند که ناشی از ماهیت رخدادهای سیاسی‌ـ اجتماعی و اطلاعات نادرست امریکا بود. امریکا به رغم نظام و سیستم اطلاعاتی‌اش، همچنین حضور طولانی مدت در جامعه ایران، فاقد اطلاعات واقعی بود و توان تبیین صحیح این اطلاعات را نیز نداشت.
مجموعه این مسایل، امریکا و هم پیمانانش را به چالشی با جامعه ایران کشاند که هنوز بعد از گذشت نزدیک به سه دهه به پایان نرسیده است. گرچه در این مدت تحولات زیادی رخ داده، اما به طور قطع آن چه امریکایی‌ها از آن هراس داشتند اتفاق افتاد؛ انقلاب اسلامی ایران در برگرفتن غبار از چهره اسلام و خارج ساختن آن از کنج راکد عبادتگاهها به صحنه سیاسی جوامع بشری موفق بود.
تمهیدات صدام برای جنگ تحمیلی
صدام که اساساً با نیت مبارزه با جمهوری اسلامی ایران در 25 تیر 1358 با کودتا در عراق به قدرت رسیده بود، از ابتدا از تمامی راههای ممکن برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامی بهره گرفت.
اخراج هزاران ایرانی از عراق در نیمه دوم 1358ش.؛ توزیع اسلحه بین عوامل ضد انقلاب حمایت از بمب‌گذاران و طراحی انفجارهای مکرر در خطوط راه‌آهن و تأسیسات نفتی؛ پناه دادن به ژنرالهای فراری حکومت پهلوی؛ انتخاب اسامی مجعول برای شهرهای ایران در نقشه‌ها و کتابهای درسی (عراق اهواز را «الاحواز»، خرمشهر را «محمره»، آبادان را «عبادان»، سوسنگرد را «خفاجیه» و بالاخره خوزستان را «عربستان» نامید.1) و الحاق خیالی این شهر‌ها به قلمرو جغرافیائی عراق؛‌ تحریکات و تجاوزات مکرر مرزی (دهها مورد یادداشت رسمی اعتراض از سوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به سفارت رژیم عراق در تهران ارسال شده است2)؛ انعقاد قراردادهای خرید هواپیماهای میراژ، میگ وتوپولف (این قراردادها پس از پیروزی انقلاب و قبل از جنگ منعقد شده است)؛ تقویت بدون دلیل نیروهای عراقی در مرز مشترک دو کشور و ایجاد موانع از قبیل سنگرهای بتونی، سیم‌های خاردار و ... صدها نمونه دیگر از اقدامات مقدماتی صدام برای فراهم آوردن زمینه یک تهاجم گسترده نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران است.
از این رو هجوم نظامیان عراق به ایران در 31 شهریور 1359، تعجب هیچ یک از محافل سیاسی مطلع جهان را برنیانگیخت، چرا که از تمامی اقدامات یکساله صدام، بوی جنگ به مشام می‌رسید.
دولتمردان عراقی از همان ابتدای تجاوزشان تمامی توان سیاسی، نظامی و تبلیغی خود را برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامی ایران به کار بستند. در جبهه سیاسی هیأتهای بسیاری را روانه کشورهای اروپایی، آفریقایی و آسیایی کردند و در این مأموریت‌ها تلاش داشتند تا اهداف و مقاصد خود در تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی ایران را، نزد جهانیان توجیه نمایند. در نیمه اول دهه 1360 ش. روزنامه‌ها و رسانه‌های ارتباط جمعی امریکا و اروپا مملو از مقالات و گزارشهایی بود که در آنها، به اهداف و نقشه‌های مقامات عراقی در به راه انداختن جنگ و علت حمایت کشورهای غرب و شرق از آنها اشاره شده بود. در این مقالات در توصیف اهداف جنگ به سرکوب بنیادگرایی در منطقه، توقف صدور انقلاب اسلامی، کاستن از خطر بالقوه برای حکومت صهیونیستی، رفع نگرانی دولت‌های عرب خلیج فارس از قدرت ایران و ... اشاره شده بود.
عراقی‌ها در خلال جنگ، تمام قوانین ومقررات بین‌المللی را زیر پا گذاشتند: پیمان الجزایر، پیمان منع کاربرد سلاحهای شیمیایی، پیمان منع حمله به اماکن مسکونی، پیمان مربوط به ضرورت رفتار انسانی با اسیران جنگی، پیمان مربوط به ضرورت امنیت هوانوردی، پیمان مربوط به امنیت دریاها، و دهها و صدها نمونه دیگر از پیمانها، مقررات و قوانین معتبر بین‌المللی در خلال جنگ تحمیلی از سوی عراقی‌ها به زیر پا گذارده شد.
بغداد در خلال جنگ تحمیلی، از شبکه‌های بمب‌ گذار درداخل کشورو در رأس آنها از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حمایت کرد. منافقین که در فرانسه و بعد در عراق مستقر شدند با سکوت یا حمایت دولت‌های میزبان، بسیاری از اقدامات تروریستی علیه مسئولان و افراد عادی کوچه و بازار ایران را در خلال جنگ تحمیلی هدایت ‌کردند. ترور مردم عامی و مسئولان نظام، در پاریس و بغداد طراحی و برنامه‌ریزی می‌شد و در شهرهای مختلف ایران به اجرا در می‌آمد. هفتم تیر و شهادت آیت‌الله بهشتی و 72 نفر از مسؤولان ایران، هشتم شهریور وشهادت رئیس جمهور رجایی و نخست‌وزیر باهنر، شهادت امامان جمعه، ترور مستمر مردم عادی از قبیل کاسب، دانش‌آموز، روحانی و غیره از جمله اقدامات تروریست‌های داخلی تحت الحمایه دولت عراق در خلال 8 سال جنگ تحمیلی بود.
علاوه بر این، ابعاد جنگ فقط در مرزها و یا در داخل شهرها به صورت ترورهای روزمره خلاصه نمی‌شد، بلکه خانه‌های مسکونی مردم و مدارس کودکان بی‌دفاع در بسیاری از شهرهای ایران آماج حملات موشکی عراقی‌ها بود و هزاران نفر از تلفات مردمی جنگ ناشی از همین گونه حملات بود. کشتی‌های باری و نفتی که عازم بنادر ایران بودند، در بخش عمده این 8 سال هدف حملات هوایی عراق در خلیج فارس بودند و هواپیماهای جاسوسی ـ آواکس ـ که در عربستان مستقر بودند، جنگنده‌های عراقی را در هدف‌گیری این کشتی‌ها یاری می‌دادند.
حمایتهای جهانی از صدام
در خلال جنگ تحمیلی، عراق از حمایت بی‌دریغ تسلیحاتی، مالی و سیاسی بین‌المللی برخوردار بود. فرانسه، شوروی، انگلستان و چین درصدر صادر کنندگان اسلحه مورد نیاز عراق قرار داشتند، آلمان تأمین کننده عمده جنگ افزارهای شیمیایی عراق بود و دولت‌های عرب حوزه خلیج فارس تأمین کننده عمده نیازهای نفتی، مالی و ترابری عراق بودند.
دولت عراق در 1358ش. حدود 12 میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات کرد، امّا در 1361 توانست در خرید جنگ‌افزار از عربستان سعودی سبقت گیرد و در 1363 ش. بودجه نظامی بغداد از مجموع بودجه نظامی کشور‌های عضو شورای همکاری خلیج فارس بیشتر شد. در این سال عراق 40 درصد درآمدهای داخلی خود را صرف خرید جنگ‌افزار از امریکا، انگلیس، فرانسه و روسیه کرد. هزینه‌ای که عراق در دهه 1360ش. صرف خرید سلاح از امریکا و اروپا کرد، از هزینه تسلیحاتی کشورهای صنعتی اروپای غربی در همین دهه بیشتر بود. در این دهه عراق، دو برابر آلمان غربی بودجه نظامی داشت.3
نه در امریکا، نه در اروپا، نه در روسیه و نه در سازمان ملل، هیچ منعی برای تسلیح مداوم عراق به انواع جنگ‌افزارهای کشتار جمعی در دهه 1360 ش. وجود نداشت. بسیاری از این سلاحها در شرایطی به عراق سرازیر می‌شد که این کشور پولی برای خرید آنها نداشته و خود را همه ساله به فروشندگان خود مقروض می‌ساخت. بسیاری از واردات نظامی نیز با صادرات نفتی پاسخ داده می‌شد.
آمارهای رسمی نشان می‌دهد که شوروی، فرانسه و چین ـ سه عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل ـ به ترتیب درصدر کشورهای صادرکننده سلاح به عراق در دهه 1360 ش. بوده‌اند. در طول این دهه، 53 % واردات نظامی عراق به ارزش تقریبی 13 میلیارد و 400 میلیون دلار از شوروی تأمین می‌شد. فرانسوی‌ها نیز با فروش بیش از 5 میلیارد دلار سلاح به عراق در دهه 1360ش. مجموعاً 20 % واردات نظامی عراق را به خود اختصاص داده‌اند. این رقم در مورد چین نیز به 7% یعنی به بیش از یک میلیارد و ششصد میلیون دلار بالغ می‌شد. 4
در کنار فعالیت مستقیم کارخانجات جنگ افزار سازی وابسته به دولت‌ها، مؤسسات خصوصی مختلف نیز در این راستا صرفاً جهت کسب درآمد هرچه بیشتر وارد معرکه شده و بدون توجه به قوانین داخلی هر کشور در مورد منع صدور ساز و برگ نظامی به کشورهای درگیر جنگ و حتی قوانین و کنوانسیون‌های بین‌المللی ناظر بر جلوگیری از تولید و فروش سلاحهای غیر متعارف، عراق را به صورت یک زراد خانه عظیم درآوردند.
این روند باعث شد که حکومت بعث نه تنها به پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی در زمینه‌های جنگ هوایی و زمینی دست یابد، بلکه کارخانجات جنگ افزار سازی متعددی با همکاری کشورهای مختلف به صورت آشکار و نهان برپا ساخت، به طوری که طبق گزارش مؤسسات بین‌المللی، در پایان جنگ، عراق پنجمین قدرت نظامی جهان شد.5
در این جنگ امریکایی‌ها نیز سهم خود را در یاری رساندن به ماشین جنگی صدام و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران ایفا کردند: در اسفند 1360، نام عراق از فهرست کشورهایی که واشنگتن از آنها به عنوان «طرفداران تروریسم» یاد می‌کرد خارج شد و در آذر 1363، امریکا به تحریم سیاسی عراق خاتمه داد و روابط سیاسی با این کشور را برقرار کرد. امریکایی‌ها در موارد متعددی هماهنگ با صدام و به طور مستقیم وارد جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران شدند. حمله به پایانه‌ها و چاه‌های نفتی ایران در خلیج فارس و ساقط کردن هواپیمای مسافری ایرباس ایران بر فراز این منطقه و کشتار 300 مسافر و خدمه آن، دو نمونه از این حملات بود. این حوادث در حالی رخ می‌داد که ایران مورد تحریم تسلیحاتی قرار داشت و این تحریم با شدت اعمال می‌شد. «کاسپارواین برگر» ـ وزیر دفاع وقت امریکا ـ راجع به تصویب قطعنامه تحریم تسلیحاتی ایران با صراحت گفته بود:
«... در صورتی که قطعنامه تحریم تسلیحاتی اجرا شود، ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ به سرعت خشک می‌شود و در واقع ریشه موجودیت ایران نیز به صورت یک ملت به خشکی می‌گراید... 6»
شورای همکاری خلیج فارس که در 1359 ش. به بهانه همکاری‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی 6 کشور عضو ـ امارات متحده عربی، بحرین، قطر، کویت، عربستان سعودی و عمان ـ به وجود آمد، عملاً کانونی برای گردآوری دلارهای نفتی منطقه و انتقال آن به بغداد برای تقویت بنیه نظامی عراق شده بود. هنگامی که جنگ به پایان رسید، تنها مطالبات نقدی 6 کشور عضو این شورا از عراق، از مرز 80 میلیارد دلار گذشته بود. این غیر از میلیاردها دلار نفتی بود که دولتهای منطقه به ویژه کویت و عربستان از پالایشگاهها و پایانه‌های خود به حساب عراق به شرکتها و کمپانی‌های نفتی غرب فروخته بودند.
شیخ نشینهای عرب منطقه به مدت یک دهه به مثابه دولتهای دست نشانده بغداد عمل می‌کردند. عراقیها دائماً از آنها متوقع بودند و برای جنگ و اقدامات نظامی خود بر سر آنان منت می‌گذاشتند و رژیمهای عرب نیز سپاسگزار بعثیها، دلارهای نفتی‌شان را برای حاکمان بغداد ارسال می‌کردند؛ همان حاکمانی که دو سال بعد از پایان جنگ تحمیلی‌شان بر ایران، در حمله جدید خود به کویت و عربستان تلافی حمایتهایشان را کردند!. به همین دلیل، هنگامی که در تابستان 1369 ش.، صدام، طرح حمله گسترده به کویت را آماده می‌کرد، کمترین بهایی برای واکنش احتمالی عربستان و سایر شیوخ شورای همکاری قائل نبود. دولتهای عرب حوزه خلیج فارس در آن سال، در حقیقت پاداش سیاست ده ساله خود را در دفاع یکجانبه از صدام دریافت کردند.
ناکامی صدام در دستیابی به اهدافش
ایمان و اعتقاد راسخ رزمندگان ایران به حقانیت انقلاب اسلامی و موج عظیم مردمی که در قالب «بسیج» برای دفاع از کیان نظام جمهوری اسلامی ایران طی 8 سال دایماً حضور خود را در جبهه حفظ کردند، بزرگترین سرمایه انقلاب و نظام بود و مهمترین نقش را در توقف ماشین جنگی عراق بر عهده داشت.
در بررسی عوامل شکست عراق در دستیابی به اهداف اعلام شد‌ه‌اش، علاوه بر ایمان و اعتقاد رزمندگان ایرانی، عوامل دیگر از قبیل ناامیدی حامیان صدام از سقوط جمهوری اسلامی ، مردمی شدن جنگ و سرانجام پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران نیز بی تأثیر نبود. نتیجه آن شد که عراقیها 8 سال پس از شروع جنگ در همان نقطه اولیه آغاز قرار داشتند.
«خاویر پرزدکوئه‌یار» ـ دبیر کل وقت سازمان ملل ـ نیز در خاتمه جنگ، با انتشار بیانیه‌ای رسماً از عراق به عنوان «شروع کننده جنگ» نام برد. این بیانیه نیز سندی از مجموعه اسناد حقانیت جمهوری اسلامی ایران درجنگ بود. در خلال این جنگ هیأتهای متعدد صلح از سوی سازمان ملل، سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب و جنبش عدم تعهد برای میانجی‌گیری به تهران و بغداد سفر کردند که غالباً داوری آنها به دلیل آن که فاقد اصل بیطرفی و گاهی عاری از عدالت و صداقت بود، به نتیجه‌ای نرسید. قطعنامه‌های منتشره از سوی شورای امنیت سازمان ملل نیز به استثنای قطعنامه هفتم ـ قطعنامه598ـ که در تیر 1366 به تصویب رسید، غالباً جانب انصاف و عدالت را رعایت نکرده بود.
قطعنامه 598 نیز عاری از اشکال نبود اما نسبت به سایر قطعنامه‌های منتشره، مواضع بیطرفانه‌تری داشت و جمهوری اسلامی ایران علیرغم بی‌میلی اولیه سرانجام در تیر 1367 آن را رسماً پذیرفت. روز 29 مرداد 1367 از سوی سازمان ملل آتش بس اعلام شد و به تدریج آتش جنگ در جبهه‌ها خاموش گردید. با این همه هنوز اکثر بندهای قطعنامه 598 اجرا نشده است.
قسمتی از پیام امام خمینی(ره) راجع به قطعنامه 598 و شرایط سیاسی آن روز چنین است:
... من با توجه به نظر تمام کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم و خدا می‌داند که اگر نبود انگیزه‌ای که همه‌ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی‌بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود...
... خوشا به حال شما ملت، خوشا به حال شما زنان و مردان، خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‌های معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز مانده‌ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیده‌ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می‌کنم، و بدا به حال آنان که در این قافله نبودند، بدا به حال آنهائی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت، بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند.7
به این ترتیب جنگی که در 31 شهریور 1359 توسط همة ظالمان جهان و به دست صدام بعثی به جمهوری اسلامی ایران تحمیل شد، بدون دستیابی آنان به اهدافشان، در تابستان 1367 ش. به پایان رسید.
پی‌نویس:
1 ـ تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران؛ انتشارات وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
2 ـ همان.
3 ـ‌ روزنامه جمهوری اسلامی؛ 31 شهریور، دوم و سوم مهر 1370ش؛ «صادر کنندگان مرگ».
4 ـ‌ همان.
5 ـ‌ گزارش آماری مؤسسه بین‌المللی صلح استکهلم ؛ 1989 م.
6 ـ فرآیند جنگ تحمیلی؛ اداره کل پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیما.
7ـ صحیفه نور؛ جلد 20 ؛ ص 239.

فعالیت هسته ای ایران و واکنش های غرب

پایگاه اینترنتی وال‌استریت‌ژورنال 3 سپتامبر 2011 (12 شهریور) در مقاله‌ای به قلم «جی‌سولومون» به گزارش آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای علیه برنامه هسته‌ای ایران پرداخت و نوشت: آژانس انرژی هسته‌ای سازمان ملل می‌گوید نگرانی زیادی در مورد برنامه هسته‌ای ایران دارد؛ زیرا ایران آزمایش‌هایی برای ساخت تسلیحات هسته‌ای به‌ویژه در مورد کلاهک‌های هسته‌ای صورت داده است. همچنین آژانس در گزارش روز جمعه خود اعلام کرد ایران به‌کارگیری سانتریفیوژهای موسوم به نسل دوم را در نطنز آغاز کرده است که به این کشور اجازه می‌دهد سوخت هسته‌ای را سه برابر سریع‌تر از میزان فعلی تولید کند. همچنین ایران در حال حاضر نصب سانتریفیوژها در تأسیسات زیرزمینی نزدیک قم را آغاز کرده است که این مسئله به‌طور بالقوه، توانایی آمریکا یا اسرائیل برای حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران را کاهش می‌دهد.

در ادامه مقاله آمده است: مقامات آمریکایی می‌گویند این گزارش، جدی‌ترین نگرانی جامعه‌ بین‌الملل در مورد توسعه فناوری‌های ساخت تسلیحات هسته‌ای را منعکس می‌کند. همچنین آمریکا اعلام کرد اقدامات ایران نشان‌دهنده ضرورت افزایش فشار اقتصادی بین‌المللی بر دولت ایران به‌منظور پایبندی به قطعنامه‌های سازمان ملل است. «تامی ویتور»، سخنگوی شورای امنیت ملی می‌گوید: «آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و جامعه بین‌الملل نگرانی‌های جدی در مورد ماهیت و نیت برنامه هسته‌ای ایران دارند». همچنین آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای سال‌هاست ابراز نگرانی کرده که ایران بررسی‌های پنهانی در مورد نحوه ساخت تسلیحات هسته‌ای صورت داده است. آژانس در گزارش خود اعلام کرد به فشار بر ایران برای پاسخ به تمام پرسش‌های مربوط به ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته‌ای خود ادامه می‌دهد؛ اما ایران تاکنون از پاسخ به آن‌ها امتناع کرده است.

غربی‌ها در حالی به بهانه گزارش اخیر آژانس، تبلیغات علیه ایران را آغاز کرده‌اند که ایران از گزارش آژانس رضایت نسبی دارد. معنای این رضایت نسبی این است که به مواردی از گزارش انتقاد دارد. جالب این است که به استناد متن فوق، چیزهایی آمریکا و دوستانش را نگران کرده که از حقوق قانونی ایران است. ایران با پیوستن به آژانس تعهد داده ملزم به قوانین آژانس باشد نه پرهیز از اقداماتی که آمریکا و غرب را نگران می‌کند؟!