قانون و بی قانونی سیاسی

قانون و بی قانونی سیاسی

این وبلاگ کاملاْ شخصی است که به نظرات نویسنده در مورد مسائل فرهنگی و سیاسی می پردازد(یادداشت های یک زن خانه دار فسایی)
قانون و بی قانونی سیاسی

قانون و بی قانونی سیاسی

این وبلاگ کاملاْ شخصی است که به نظرات نویسنده در مورد مسائل فرهنگی و سیاسی می پردازد(یادداشت های یک زن خانه دار فسایی)

بمناسبت 13 آبان

همشاگردی سلام

بالا خره مناسبتی شد که به این بهانه و به یاد گذشته ها دست به قلم ببرم و برایت نامه ای به یاد آن دوران خوب بنویسم

همشاگردی یادت می آید با هم به مدرسه می رفتیم؟ یادت می آید با هم پشت یک نیمکت می نشستیم ؟

 باید به خاطر داشته باشی که اگر یکی از ما در کلاس شیطنت می کرد همه با هم خط کش می خوردیم ...

زمستان ها و تابستان های آن دوران را با هم گذراندیم ولی یک پاییز را هیچ وقت از خاطر نمی برم ... سال 57 بود آن روز اصلاح طلب و اصولگرا معنا نداشت ، همه به دنبال یک اصول و هدف بودیم ، در آن پاییز یادت است در دانشگاه تهران همه جمع بودیم؟ همه آمده بودند ، حتی مردم هم بودند ولی بیشتر همکلاسی های ما آمده بودند ، به یاد داری 56 نفر از همکلاسی هایمان به دست نیروهای گارد شاهنشاهی در همان دانشگاه  شهید شدند  ما جنازه های رفقا را بلند کردیم باز هم همه باهم همشاگردی هایمان را دفن کردیم و حتی سه روز بعد یک بیانیه نوشتیم و همه با هم پای بیانیه را امضا کردیم و خودمان این روز را به نام 13 آبان روز دانش آموز نامگذاری کردیم ، همه با هم رژیم منحوس شاهنشاهی را سرنگون کردیم ، حالا بعد از حدود چهل سال می گذرد برخی که همان سال ها هم ما را همشاگردی خودشان نمی دانستند و همیشه تافته ی جدا بافته بودند ، قصد تطهیر شاه را دارند ، تو که خودت با چشمان خودت دیدی ، تو که خودت با دستان خودت جنازه ی همشاگردی ها را بلند کردی ، به آنها بگو ، بعضی از این ها که این حرف ها را می زنند آن روز ها نبودند ولی تاریخ که بود ، ما که هنوز هستیم ، بالاخره شاه را با هم بیرون کردیم و خوب به یاد دارم که لانه ی جاسوسی دشمن را هم با هم خراب کردیم ، همه ی دوستان مان بودند هیچ کس بر دیگری ترجیهی نداشت هیچ کداممان دنبال پست و مقام و ریاست نبودیم ، بت بزرگ آمریکا که برای خیلی ها شکست ناپذیر بود را با هم شکستیم و از کشور بیرونش کردیم  ، من و تو !!! حالا چه شده که عده ای از ما را مقام و دنیا گرفته ؟ چه کسی می تواند باور کند من در یک صف ایستادم و تو جدا؟ بیا گلایه ها را رها کنیم بیا باز هم مثل گذشته ها دست در دست هم یک حماسه ی بزرگ رقم بزنیم و مثل همان سال ها پشت سر رهبری قدم برداریم ، گفتم رهبری ، اشک در چشمانم حلقه زده ، کاغذ را درست نمی بینم ، امام را که دیگر به یاد داری ، امام خمینی که دیدارش برای ابد به دلم ماند،  آخ چقدر دلتنگ امامم ، دلم می خواست یک بار او را از نزدیک ببینم ، ولی توفیق رفیق من نبود ، اما خلف صالحش هست ، دیگر نمی گذارم حسرت به دل بمانم ، گوشم به فرمان ولی امرم است ، الحمدلله که دیدارش حاصل شد ، یادت است در دیدار رهبری تو هم بودی ، من هم بودم ، من این راهپیمایی را بیعت با رهبری می دانم و مطمئنم تو هم می آیی مثل همیشه که پشت در پشت هم بودیم ...